ژنرال اســـــــکا



ترس همیشگیم نسبت به این موضوع، که توانایی هام خلاصه بشه در انجام کارای وابسته به برنامه ریزی و معادلات دودوتا چهارتایی، بازم گریبانگیرم شد. زمانی که ساعت های متوالی رو به درست کردن چیزی گذروندم که کوچکترین علاقه ای به مضمون و یا نحوه اجراییش نداشتم اون حس مزخرف رخوت و بیهودگی سراغم اومد. چرا این کار رو قبول کردم؟ چرا برای پول بدست اوردن باید چنین کارایی رو قبول کنی؟ و چرا گربه هم ندارم مثلا، این وسط.
صدای مادر که میخندد و قبولی دختر دوستش را به همکاران خبر میدهد، از چند متر آنورتر، پشت در اتاقم، به گوش می‌رسد. و من به دختر پیام میدهم تا تبریکی گفته باشم و به خودم ثابت کنم آدم بدی نیستم و از خوشحالیش خوشحالم _ که هستم _ اما کسی نمی‌تواند احساسات بد پشت هر اتفاق فی‌نفسه خوب را سرکوب کند. ناراحتم چون موفقیت من، روی کاغذ موفقیت حساب نمی‌شود و تا مدت‌های دور شاید، همچنان روی آن کاغذ بازنده باشم. ناراحتم زیرا که هرچه میکنم، به کسب رضایت ریشه‌ام، خانواده‌ام،

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Beth سایت مرجع دانلود پایان نامه - تحقیق - پروژه گردشگری ترکیه تجهيزات فروشگاهي کتابخانه ایران فروشگاه اینترنتی فایل سپیده ارتودنسی ترمیم بتن کرمو در گیلان و مازندران