صدای مادر که میخندد و قبولی دختر دوستش را به همکاران خبر میدهد، از چند متر آنورتر، پشت در اتاقم، به گوش میرسد. و من به دختر پیام میدهم تا تبریکی گفته باشم و به خودم ثابت کنم آدم بدی نیستم و از خوشحالیش خوشحالم _ که هستم _ اما کسی نمیتواند احساسات بد پشت هر اتفاق فینفسه خوب را سرکوب کند. ناراحتم چون موفقیت من، روی کاغذ موفقیت حساب نمیشود و تا مدتهای دور شاید، همچنان روی آن کاغذ بازنده باشم. ناراحتم زیرا که هرچه میکنم، به کسب رضایت ریشهام، خانوادهام،
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت